خبرای این روزا
من در تابستان امسال به دو مسافرت رفتم . من با خاله مریم و مامان به تهران رفتیم و برای عروسی عموعلی یک لباس عروس قرمز خوشگل خریدیم. بعد از چند روز قرار بود که ما به مشهد برویم اما اول به قم رفتیم و زیارت کردیم سپس به راه آهن رفتیم و سوار قطار شدیم.در قطار به من خیلی خوش گذشت. در مشهد ما چند روز در هتل بودیم و قرار بود بعد از آن به خانه ی عمویی بابای کیارش برویم اما آنها به تهران اثاث کشی داشتند برای همین ما هم با آنها به تهران رفتیم. راستی چندروز است که بچه ی دایی سعید به دنیا آمده است و من خیلی خیلی او را دوست دارم.بچه دایی سعید پسر است و میخواهند که اسم اورا پوریا بگذارند. پوریا همیشه خواب است و من نمی توانم چشمهای قشنگش را ببینم....
نویسنده :
زهراسادات مومنی
15:15